نادر ابراهیمی در کتاب “انقلاب ما به ما چه داد” به بررسی مفاهیمی مانند عدالت، فقر، روشنفکری و به طور کلی آرمانهای انقلاب میپردازد. ابراهیمی با بیان صریح و منتقدانه مخاطب را درگیر کلمات میکند. فاطمه دختری مبارز و از طبقه محروم و تهیدست جامعه با نادر ابراهیمی شخصی صاحب نظر از طبقه مرفه جامعه مکاتبه نامهنگارانه میکند. فاطمه از شرایط و وضعیت زندگی بعد از انقلاب مینویسد و شکایت میکند. از تصوری که نیروی محرک مبارزاتش درجهت به ثمر رسیدن انقلاب بوده اما حالا انگار تمام تصوراتش نقش بر آب شده است. او با نکوهش رفتار ابراهیمیها و افراد شعارزده، شکافهای اجتماعی موجود درجامعه و هم چنین اختلاف طبقاتی آزاردهنده در جامعه، ابراهیمی را مخاطب قرار میدهد. در بخش پاسخنامه، ابراهیمی مینویسد که انقلاب آغاز راه است نه پایان. او از لزوم ادامهدار بودن مبارزه در جهت پایداری و پاگرفتن انقلاب میگوید و به نوعی روشنفکران و فعالان را به عرصه عمل فرامیخواند نه فقط در بستر حرف و شعار. کتاب با اوج روایی و منتقدانه فاطمه آغاز شده و در ادامه و پایان با تفسیر و توصیههای نادر ابراهیمی به آرامی قلاب اندیشهگرانهاش را به جان مخاطب میاندازد. کلمات ساده و صمیمی در عین انتقاد و تفسیر وقایع، مخاطب را مجاب میکند تا مسیر این نامهنگاری انتقادی را دنبال کند.

نقاط قوت کتاب:
● بیان صریح و استفاده از کلمات ساده و عامیانه، انتقال معنا را تسهیل میکند.
● ساختار نامهنگارانه ارتباط مخاطب را با اثر تحکیم میبخشد.
● پرسشگری کتاب در موضوع اجتماع و بحرانهایش،اجازه تحلیل و برداشت را به مخاطب میدهد.
● عنصر لحن در این کتاب در بیان پیام بسیار موثر است و انحصار فردی در لحن دوشخصیت کتاب، خود محرکی در درک بهتر موضوع است.
نقاط چالشی کتاب:
● تضاد و فاصله میان واقعیت و آرمان باعث میشود تا وعدههای انقلاب و واقعیتهای اجتماعی دو مقوله کاملا جدا از هم تلقی شوند.
● تک صدایی بودن کتاب، به این معنی که فاطمه و ابراهیمی هر دو اعتراض و مکاتباتشان را در چهارچوب انقلاب جلو میبرند.
● کتاب در مواردی کلیگویی دارد؛ در مقابل جزئیاتی که فاطمه به آنها اعتراض دارد، ابراهیمی با بیان کلی و تشریح آرمانهای انقلاب از پاسخگویی طفره میرود.
مخاطبان این کتاب:
کسانی که علاقهمند به تاریخ و درک مفاهیم هستند؛ مفاهیمی چوم عدالت، مسئولیت اجتماعی از بارزترین آنهاست.
پژوهشگران و علاقهمندان به جامعهشناسی و علوم اجتماعی در جهت تحلیل شکاف میان آرمانهای انقلاب و واقعیتهای اجتماعی
فعالان فرهنگی درحوزه مسئولیت اجتماعی و کنش در برابر مردم جامعه
برشی از کتاب:
دخترم فاطمه!
رویای انقلاب، خود انقلاب نیست؛ همچنان که هیچ تصور رویایی از آنچه که میبایست حادث شود، هرگز شبیه آنچه که حادث شده نبوده است. انسان انقلابی آیندهنگر، به تخیل، تصور و تفکر خویش امکان رشد و بلندپروازی میدهد؛ اما اسیر تخیل و تصور خود نمیشود حتی اسیر تفکرات منطقی و بلندپروازانه خویش؛ چراکه هرگونه اسارتی، فاجعه است. تخیل و اندیشه، ابزارساختن است. اگر قرار بر این باشد که ما از اندیشه، از تخیل، طناب پوسیدهای بسازیم، بیشک پاره خواهد شد و ما سقوط خواهیم کرد و اینکه انسان به وسیله برترین ابزار انسانی خویشتفکرسقوط کند هزار بار دردناک تر از آن است که بر اثر جهل خویش از پای درآید…
برای ثبتنام در حلقه چهاردهم کتابخوانی مبنا و خواندن گروهی این کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:

هنوز دیدگاهی ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که دیدگاه میگذارید!