روز
ساعت
دقیقه

سالگرد تولد یا مرگ یک نویسنده، یا تاریخ چاپ یکی از آثارش موقعیتی را فراهم می‌کند تا دربارۀ شخصیت او گفتگو کنیم و به بررسی زندگی و آثار و دیدگاهش بپردازیم، ولی این‌بار دلیل پرداختن و نوشتن دربارۀ یکی از نویسنده‌های مطرح و نام‌آشنای دنیا، پوشیدن لباس پلیس در مقطعی از زندگی‌اش می‌باشد. اریک آرتور بلر[1] که همۀ ما او را با نام مستعار جرج اورول[2]می‌شناسیم، در سال ۱9۰۳ میلادی در خانواده‌ای انگلیسی در هند به دنیا آمد. اریک پنج سال در مدرسۀ مورد نظر مادرش درس خواند، اما مدرسه را دوست نداشت. به خاطر ویژگی‌های خلقی و فاصلۀ طبقاتی که بین او و بقیۀ شاگردهای مدرسه وجود داشت، در مدرسه محبوب نبود و هم‌نشینش تنها کتاب‌ها بودند. این بی‌علاقگی به تحصیلات رسمی تا پایان عمر وجود داشت و به همین دلیل برخلاف خواست مادرش برای پذیرش در دانشگاه اقدامی نکرد.

اریک از اکتبر ۱۹۲۲ تا دسامبر ۱۹۲۷ میلادی، در پلیس سلطنتی هند در برمه (که آن زمان استانی از بریتانیا بود) خدمت ‌کرد. او برای پیوستن به پلیسِ سلطنتیِ هند، سوار بر ناو اس‌اس هرفوردشر شد تا از راه کانال سوئز به سریلانکا برود. یک ماه بعد به رانگون رسید و سپس برای آموزش در مدرسۀ آموزشِ پلیس به ماندالی رفت. پس از مدتی کوتاه از خدمت در میامیو، به یک پاسگاه مرزی در میانگمیا در ۱۹۲۴ منصوب شد. کار برای او خوب پیش می‌رفت و بعد از چند سال جایگاهش نیز ارتقا پیدا کرد. هنگامی‌که او در توانته به عنوان یک افسرِ زیربخش خدمت می‌کرد، مسئول امنیت نزدیک به دویست‌هزار نفر بود. در پایان سال ۱۹۲۴ میلادی، به مقام دستیار سرپرست منطقه ارتقا یافت و به سیریم منتقل شد. با این‌ حال اریک همین که فرصتی پیدا می‌کرد به شهر می‌رفت و اوقات فراغت خود را با پرسه زدن در کتاب‌فروشی‌ها سپری می‌کرد و این تنها چیزی بود که حالش را خوب می‌کرد. او زندگی یک پلیس را روالی خسته‌کننده توصیف می‌کرد و زندگی سخت توأم با فقر، کنار مردم عادی را بهتر از آن می‌دانست. سرانجام اریک در دسامبر ۱۹۲۷ میلادی، لباس پلیس را درآورد، نشان افسری را تحویل داد و تصمیم گرفت در میان مردم عادی زندگی کند. او که فقر را خوب می‌شناخت، به استقبال زندگی در کنار فقرا رفت و مدتی در محله‌های فقیرنشین لندن و پاریس، با شغل‌هایی مثل ظرف‌شویی در رستوران، زندگی را می‌گذراند. اریک در همین سال‌ها بود که نخستین کتابش را یعنی «آس‌و‌پاس‌ها در پاریس و لندن» با نام مستعار جرج اورول به چاپ رساند.

از این دوره به بعد جرج اورول تبدیل به یک نویسندۀ تمام‌وقت و بسیار پرکار شد. او رمان «روزهای برمه» را بلافاصله بعد از «آس‌وپاس‌ها در پاریس و لندن» روانۀ بازار کتاب کرد که به طور مشخص از تجربۀ زیسته‌اش در سال‌هایی که پلیس برمه بود، تأثیر پذیرفته. بعد از آن، رمان «دختر کشیش» را نوشت و سپس زندگی او را به اتفافات دهۀ 1930 رساند تا مثل خیلی از روشن‌فکرهای هم‌عصرش برای مبارزه با ژنرال فرانکو در اسپانیا، راهی جنگ شود. البته او از کلمۀ روشن‌فکر بیزار بود و همیشه روشن‌فکرها را به باد تمسخر می‌گرفت، اما در واقع خودش یک روشن‌فکر واقعی بود و به خاطر نقدها و مقالاتش، بهترین وقایع‌نگار فرهنگ و ادب انگلیسی در آن عصر نامیده شد. او که با سابقۀ اشتغال در پلیس سلطنتی به روح و درون امپریالیسم آگاه شده و بعد هم با حکومتی تمامیت‌خواه جنگیده بود، مصرانه می‌خواست موضعی مستقل داشته باشد. نمی‌خواست روی مرزهای سیاسی آن زمان حرکت کند. زندگی در روزگار پرآشوبی که با جنگ‌های جهانی، درگیری‌های داخلی و فاصلۀ طبقاتی همراه بود، سرانجام او را به این نقطه رساند که به یک موضع قاطع، یعنی جنگ با تمامیت‌خواهی برسد. خودش می‌گوید : «هر سطری از هر اثر جدی که از سال ۱۹۳۶ تا حالا نوشته‌ام مستقیم یا غیرمستقیم، برضد تمامیت‌خواهی و به هواداری از سوسیالیست دموکراتیک بوده، آن هم طبق درک و فهمی که من از آن‌ها داشته‌ام».

او معتقد بود هیچ کتابی به راستی فارغ از جهت‌گیری سیاسی نیست و این عقیده که نباید هنر، کاری به سیاست داشته باشد، خودش موضعی سیاسی است. به این ترتیب جورج اورول که از پنج‌ سالگی می‌دانست روزی نویسنده می‌شود، در پنج سال پایانی عمرش دست به خلق آثاری زد که تا امروز نام او را بر سر زبان‌ها انداخته‌است. ابتدا در سال ۱۹۴۵ اثر شگفت‌انگیز و ماندگار «قلعۀ حیوانات» را که در طول جنگ جهانی دوم نوشته بود به چاپ رساند و بعد در سال 1949، کتاب « 1984» را منتشر کرد. سبک نگارش رمان‌های جرج اورول بیشتر به صورت به‌کارگیری شخصیت‌های فعال و استفاده از جملات کوتاه و روان و توصیفات دقیق می‌باشد که باعث می‌شود خوانندگان تا انتها با قصه همراه شوند.

کتاب «قلعۀ حیوانات» متأثر از رویدادهای سه دهۀ قرن بیستم است و اورول در آن به وضوح به نقد و استهزای حاکمیت شوروی و شخص استالین می‌پردازد. با این‌که تاریخ چاپ کتاب و بستر فکری خلق آن مربوط به دهه‌ها پیش است و حکومت شوروی که اورول در قلعۀ حیوانات از آن انتقاد می‌کند سال‌هاست به تاریخ پیوسته، اما این کتاب هنوز هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. موضوع کتاب بررسی پیامدهای یک انقلاب کارگری به‌خصوص نیست، بلکه به سرنوشت مبارزات بشر و قدرت‌طلبی آن می‌پردازد که در تاریخ نه ابتدا و نه احتمالاً انتهایی داشته باشد. شهرت قلعۀ حیوانات تا آنجایی است که برخی از جمله‌های کتاب به شکل ضرب‌المثل در زبان انگیسی استفاده می‌شوند که معروف‌ترینش این جمله است: «همۀ حیوانات با هم برابرند، اما برخی برابرتر». هر‌یک یا هر دسته از شخصیت‌های کتاب در واقع نمادهایی هستند که مصداق‌شان در جهان بیرون با اشاره‌های نویسنده کاملاً قابل شناسایی است.

«من برای چنین عصری زاییده نشده‌ام، شما چطور؟» جرج اورول این دو سطر شعر سرودۀ خودش را در سال ۱۹۳۵ در مقالۀ «چرا می‌نویسم» نقل کرده. او می‌گوید وقتی می‌نشینم تا کتابی بنویسم به خودم نمی‌گویم که می‌خواهم اثری هنری به‌وجود بیاورم. کتاب را می‌نویسم چون دروغی است که می‌خواهم فاش کنم، واقعیتی وجود دارد که می‌خواهم توجهات را به آن جلب کنم و دغدغۀ اصلی‌ام این است که به گفته‌ام گوش کنند. اورول در این مقاله چهار دلیل برای نوشتن می‌آورد که عبارتند از: خودخواهی محض، شوق زیبایی شناختی، غریزۀ تاریخی؛ یعنی اشتیاق به دیدن همه چیز، آن‌طور که واقعاً هستند، و هدف سیاسی.

اورول عقاید سیاسی و مخالفت خود را با نظام‌های تمامیت‌خواه و توتالیتر به صورتی آشکار در آخرین اثرش یعنی رمان «1984» به تصویر می‌کشد. داستان در کشوری خیالی به نام «اوشینیا» اتفاق می‌افتد. دولت مرکزی اوشینیا یک دولت تمامیت‌خواه است که همه چیز را کنترل می‌کند و تحت نظر دارد و تعیین می‌کند مردمش کجا حضور داشته باشند؟ با چه کسانی صحبت کنند؟ اوقات فراغت خود را چگونه سپری کنند و حتی به چه چیزی فکر کنند و باور داشته باشند؟ اگر خلافی از آن‌ها سر بزند ناپدید خواهند شد و دیگر هیچ مدرکی از آن‌ها وجود نخواهد داشت. حتی خاطرات آن‌ها از ذهن‌ها پاک خواهد شد. وینستون اسمیت، شخصیت اصلی داستان، فردی است که در این جامعه زندگی می‌کند. او به دنبال حقیقت و رسیدن به آرامش است و این مسئله باعث اتفاق‌های متعددی در طول داستان می‌شود. این کتاب همراه با کتاب « قلعۀ حیوانات»، روی هم به رکورد فروشی رسیدند که برای هیچ‌کدام از نویسنده‌های قرن بیستم تکرار نشده است.

سرانجام جورج اورول هفت ماه بعد از چاپ کتاب 1984 در بیستم ژانویۀ 1950 در اثر بیماری سل از دنیا رفت و طبق وصیتش، پیکرش سوزانده و خاکسترش در کلیسای آل سنت، ساتون کورتن‌نی درآکسفوردشر بریتانیا به خاک سپرده شد.


[1] Eric Arthur Blair

[2] George Orwell

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *