پرش به محتوا
دپارتمان نویسندگی
فروشگاه
محفل
درباره ما
خروج
دپارتمان نویسندگی
فروشگاه
محفل
درباره ما
خروج
0
تومان
0
Cart
حساب کاربری
داستان
آقا ناصری
حکیمه سادات نظیری
یک خط زشت، اندازه یک بند انگشت من روی صورت آقا ناصری بود. خودم قبلا توی نانوایی دیده بودم، البته نصف صورتش را.
آزاد
داستان
4.5
قیچی متنزنی
حدیثه میراحمدی
خیاط
داستان
4.2
تصمیم بزرگ
طاهره موسوی
پرستار
داستان
4.7
گرازهای شهر
زهرا محمدخانی
پلیس
داستان
4.7
شمعهایت را من روشن میکنم
میثاق رحمانی
پلیس
داستان
3.6
کمین مرگ
فرهاد ابوالفتحی
پلیس
داستان
4.7
عصب مسدود شده
سمیه بینا
کارمند بانک
داستان
4.3
اَرون
فاطمه شاهابراهیمی
کارمند بانک
داستان
4.8