سورمر الف – سورمر ب – سورمرج
امروز چهارشنبه، دوم خرداد برای نوشتن نریشن مستند اردوی گردان امام سجاد علیهالسلام راهی سازمان صداوسیمای استان شدم، توی اتاق تدوین، کنار کارگردان پر تلاش، آقا جلالِ بهمنی روی صندلی نشستم و چشمم را به مانیتور دوختم تا قسمت به قسمت فیلم را ببینم و متن متناسب با آن را بنویسم. برای اولینبار بود که تصویر شاخ سورمر را از صفحه مانیتور میدیدم. مطمئن هستم فردا هم که این مستند از سیمای جهانبین پخش میشود خیلیها چشمانشان ابری میشود. برای لحظاتی چشمهایم را ریز کردم و نگاهم را بردم زیر قلة سورمر ب، همان جایی که ۳۷ سال پیش آنجا مجروح شدم، همان جایی که بیشترین رفقایم از آن نقطه آسمانی شدند. محو تماشا بودم که دلم لرزید. چشمانم ابری شد و خودکارم حرکت کرد:
شرفُ المکانِ بِالمکین
بعضی از مکانها چقدر لیاقت پیدا میکنند! وقتی قطعهای از زمین، مهمانی را در آغوش میکشد و همرنگ خون میشود یکوقت میبینی آن نقطة گمنامِ جغرافیا جهش پیدا کرده، اوج میگیرد، مشهور میشود و از پهنة جغرافیا دل میکند. جدا میشود و به تاریخ میپیوندد. گویی این مشتِ خاک، در آسمانِ تاریخ، همسایة کربلا میشود.
چند روز پیش هم تکهای از زمینِ ورزقان همینطور شد. نقطهای از جغرافیای آذربایجان، از دل جنگلهای انبوه دلکنده شد. اوج گرفت. بالا رفت تا به تاریخ انقلاب اسلامی پیوست. صفحهای شد همجوار با روایتِ شهید رجایی و با عنوانِ شهیدِ جمهور، برای همیشة تاریخ ماندگار شد.
نسال الله منازل الشهداء